فلسفه ی سیاسیِ عدالتخانه در نهضت مشروطیت
*نفوذ عمیق و چشمگیر روحانیت، پیش از مشروطه
پیش از مشروطه، علمای دین، در بین مردم مسلمان این دیار، از نفوذی چشمگیر برخوردار بودند. وارستگی و تقوای فقهای شیعه، استقلال آنان از دولت و دربار، ستیزشان با ظلم و جورِ اهل دیوان وحمایتشان از ضعفا و مظلومین، جلوداری آنان در قیامهای ضدّ استعماری، صدور فرمان جهاد برضدّ متجاوزین، و بالأخره نیاز حیاتی و روزانه ی مردم به علما در امور مختلف (آموزش احکام و معارف دینی، انجام شعائر مذهبی، قضاوت در منازعات، ثبت و تنفیذ معاملات، اجرای صیغه ی عقد و طلاق، تقسیم ارث، و سرپرستیِ مؤسسات علمی و مذهبی...) عواملی بود که پیش از مشروطه، نفوذ روحانیت را تا اعماق جامعه (حتی حرمسرای شاهان) گسترش داده و بربخش مهمی از سرنوشت مردم حاکم ساخته بود.به گفته ی یک شاهد عینی «... کلیّه ی امور جامعه در دست روحانیون بود و کمتر فردی بود که در روز، گرفتار مشکلات و مسائلی نشود که حلّ آن به وسیله ی استعلام و استفتا از روحانیون میسّر بود... در نتیجه، هرگاه دستگاه روحانیت در تهران برچیده می شد، زندگانی عمومی بکلّی فلج می شد و ریشه ی زندگی اجتماعی که روی معاملات بود از هم پاشیده می شد... »(1)
کریم طاهر زاده نیز، که جزء فعّالین مشروطه و مرکز غیبی تبریز بوده است، خاطرنشان می سازد:
... روحانیت، آن موقع خیلی رونق داشت. در محیط روحانیت برای اِعمالِ زور مأمورین دولت حتی برای استبداد شخص شاه، مجالی نبود. روحانیت، تنها پناهگاه ستمدیدگان و ملجأ مظلومان محسوب می شد. حقیرترین طلبه ی علوم دینی می توانست باکلانتر محل با صراحت لهجه صحبت کند و یا با فرّاش حکومت خشونت نماید و آزار و گزندی نبیند. در منزل علمای بست می نشستند و تحصّن می جستند. خلاصه، در دوران استبداد، اگر از آزادی اثری بود، به یقین آنجا بود.(2)
نفوذ علما، تا آنجا بود که با یک سطر حکمِ مرجع تقلید به تحریم تنباکو، حتی سوگلیِ دربار شاه نیز، به وی که قلیان طلبیده بود، سخت پرخاش می کرد! به قول میرزا علی خان امین الدوله (منشی ناصرالدینشاه و صدراعظم مظفرالدینشاه): شاه «در دربار و حرمخانه ی پادشاهی، حُکم میرزای شیرازی را به حکم خود، مقدّم می دید».(3)
*حدود قدرت مطلقه ی شاه، پیش از مشروطه
پیش از مشروطه، شاه (به اصطلاح) قدرتی بی مهار داشت، و اراده ی «مطلقه ی» وی، گرداننده ی امور بود؛ ولی در حدود و میزان این قدرت، نباید غلو کرد. زیرا قدرت شاه، عمدتاً در محدوده ی زندگی و کارِ عمّال دیوان جاری بود.نفوذ و محبوبیت چشمگیر روحانیت، از ایمان مردم به مبانی دینی ریشه می گرفت و علمای دین، به یُمنِ آن نفوذ طبیعیِ ملّی، «مهمترین رادع (4) و مانعِ خودکامگی های شاه» به شمار می رفتند و «مهارِ سرکشیها و تُرکتازیهایِ اسبِ چموشِ قدرت» بودند.
رابرت گرنت واتسون ــ عضو مهمّ سفارت انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه ــ پس از اشاره به قدرت و مُطاعیّت پادشاه می نویسد:
... ولی برای قدرت سلطنت، قرآن و دادگاههای ضامن عدالت برطبق احکام یا شرع یا قانون مدوّن، و نیز کسانی که عُرف یا قانون عادی به آنها اختیاراتی داده است، رادعی به شمار می روند.(5)
واتسون، در کلام فوق، به نکته ی مهمّی در نظام و ساختار سیاسی ــ قضایی پیش از مشروطه اشاره دارد که چون توجه به آن، دربحث ما جنبه ی کلیدی دارد، به توضیح آن می پردازیم:
*محاکم عُرف و محاکم شرع
پیش از طلوع مشروطیت (و کلاًّ تا پیش از استحکام پایه های دیکتاتوری رضاخانی)، در کشورمان دو گونه محاکم یافت می شد: 1.محاکم عُرف (یا دیوانخانه ی عدلیه) 2.محاکم (یا محاضر) شرع. مقصود واتسون (در عبارت فوق) از «دادگاههای ضامن عدالت برطبق احکام شرع»، همان «محاکم شرع» است که زمام آن دردست فقیهان قرار داشت. بنیان حقوقی محاکم شرع و مبنای قانونی احکام صادره از سوی مجتهدان، فقه مدوّن شیعه بود. امّا احکام دیوانخانه، فاقد مبنایی واحد و ثابت بود و ملاکی مدوَّن و مضبوط نداشت. در معنی، تابعی از متغیِّرِ «آراء» ــ و احیاناً ــ «اهواء» حکّام عرف بود.درچنین وضعی که حدّ فاصل شرعیّات و عرفیّات دقیقاً مشخص نبود (آرای دیوانخانه، حساب وکتاب مضبوطی نداشت؛ و اجرای قانون، در پیچ و خم سنگ اندازیها و قانون شکنیهای حکام عرف معطّل می ماند) بالتّبع، کارآیی و تحقّقِ کاملِ احکام صادره از محاضر شرع دچار آسیب گشته، بین محاکم شرع و دستگاه دیوان اصطکاک ایجاد می شد و این امر بویژه کار «احقاق حق» را مشکل ساخته و گاه مانع آن می گشت.(6)
آنچه درباره ی نفوذ دینی ــ سیاسی ــ اجتماعیِ علما، و برخورد میان محاکم عُرف و شرع گفتیم، بصراحت در آثار تاریخی مربوط به آن زمان منعکس شده و (گذشته از مورخین داخلی) نوع ناظران، سیاحان و نویسندگان خارجی نیز (که چندی در این کشور به سر برده یا در باب وضعیت فرهنگی ــ سیاسی ــ اجتماعی آن مطالعه کرده اند) بدین نکات اشاره و تصریح دارند.(7)
برای نمونه، به کلام «سِرجان مَلکُم» (سفیرانگلیس در عصر فتحعلی شاه) اشاره می کنیم که در اوایل دوران قاجار نوشته و ناظر به اوضاع کشورمان در روزگاران پیش ازمشروطه است:
تعریف حال این طبقه[= مجتهدین] خالی از اشکال نیست، زیرا مردمی هستند که نه منصبی دارند و نه منصب قبول می کنند و نه کار مخصوص معیّنی دارند. امّا به جهت فرطِ فضیلت و زهد و صلاحیّتی که در ایشان است، اهالیِ هر شهر که مجتهدی درآن سکنی دارد، بالطبع و بالأتّفاق، به ایشان رجوع کرده، مجتهدین را هادی راه نجات، و حامی از ظلم بُغات و طُغات دانند و چنان در تعظیم و تبجیل(8) ایشان مبالغت نمایند که جبّارترین سلاطین نیز مجبور است که در این امر، متابعت خلق نموده، از روی اعتقاد یا تکلّف، مجتهد را رعایت و احترام نماید...
*محاکم شرع؛ کارنامه ی درخشان
محاکم شرع، به عنوان مرکز «حاکمیّت شرعیِ» مجتهدان، قرنها در کشورمان مشغول به کار بود و به گمان ما، از دو راه می توان به یک جمع بندی و قضاوتِ «آگاهانه، منصفانه» از کار محاکم شرع رسید:1.میزان نفوذ و محبوبیتِ «اجتماعیِ» صاحبانِ محاضرِ شرع (مجتهدین) 2.گواهی تاریخ درباره ی عملکرد قضاییِ آنان.
الف)نفوذ و محبوبیتِ اجتماعیِ صاحبانِ «محاکم شرع»
عموم مورّخان، از نفوذ عمیق و گسترده ی عالمان دین در کشورمان یاد کرده و تصریح دارند که توده های وسیع مردم، درصدر مشروطه، به حکم و فرمان علما در قیام عدالتخواهی شرکت جستند و دستگاه استبداد نیز به علت نفوذ شگرف علما در جامعه، توانِ سرکوبی آن قیام ملّی را نداشت. سخن یک شاهد عینی را که تبریزِ دوران پیش از مشروطه را درک کرده، قبلاً آوردیم: «در محیط روحانیت برای اِعمالِ زور مأمورین دولت حتی برای استبداد شخص شاه، مجالی نبود. روحانیت، تنها پناهگاه ستمدیدگان و ملجأ مظلومان محسوب می شد. حقیرترین طلبه ی علوم دینی می توانست با کلانتر محل با صراحت لهجه صحبت کند و یا با فرّاش حکومت خشونت نماید و آزار و گزندی نبیند».(9)تاریخ ایران، در طول دوران قاجار، از نفوذ و محبوبیت فوق العاده ی فقیهان بزرگی چون سید محمد مجاهد، حاجی سید محمدباقر شفتی، آقا میرزا محمد هاشم چهارسوقی روضاتی، حاج میرزا سید حسن چهارسوقی روضاتی، حاج شیخ محمد باقر نجفی و فرزندانش: آقا نجفی و حاج آقا نور الله اصفهانی و...، آقا سید محمدباقر دُرچه ای، و آخوند ملا عبدالکریم گزی (اصفهان)، سید مرتضی خلخالی «مفتی الشیعه»، آقا میرزا علی اکبر آقای مجتهد (اردبیل و خلخال)، حاج ملااسد الله بروجردی (10) و حاج میرزا محمود طباطبایی (بروجرد)، حاجی میرمحمد صالح طباطبایی بهبهانی و... (بهبهان)، حاج شیخ هادی بیرجندی (بیرجند)، میرزای مهدی قاضی طباطبایی (11)، میرزا احمد مجتهد، حاجی میرزا محمدباقر مجتهد، حاجی میرزا جواد آقا مجتهد، حاجی میر یوسف آقا مجتهد، حاجی میرزا حسن آقا مجتهد، حاج میرزا محسن آقا مجتهد، آقا میرزا صادق آقا مجتهد، میرزا عبدالرحیم کلیبری و... (تبریز)، حاج ملاعلی اکبر تربتی و فرزندش: حاج شیخ عبدالسلام تربتی (12) (تربت)، میرزا مسیح تهرانی، حاج ملاجعفر شریعتمدار استرآبادی، شیخ عبدالحسین تهرانی، حاج ملا علی کنی، سید اسماعیل بهبهانی، حاج سید حسین کاشانی (13)، میرزا حسن آشتیانی، حاج شیخ فضل الله نوری، حاج سید حسن جزایری شوشتری، حاج شیخ عبدالنبی نوری، حاج امام جمعه ی خویی و شیخ محمد حسین تنکابنی (14) (تهران)، سید اسماعیل مرتجی قودجانی (خوانسار)، حاج میرزا ابراهیم دُنبلی خویی شهید (خوی)، شیخ محمد حسن انصاری (15) (دزفول)، شیخ حسن تهرانی «حجة السلام رفسنجان» (رفسنجان)، سید محمد مجتهد سِردانی (16)، حاج میرزا ابوالقاسم مجتهد (17)، آخوند ملاعلی قارپوز آبادی، آخوند ملا قربانعلی زنجانی، شیخ حسین جوقینی و... (زنجان)، حاج میرزا حسن شهرستانی (سبزوار)، شیخ عبدالحسین لحسایی (سیرجان)، حاج شیخ جعفرشوشتری (شوشتر)، شیخ محمد تقی برغانی «شهید ثالث»، شیخ محمد صالح برغانی، حاجی ملاآقای خوئینی وسید جعفر قزوینی (قزوین)، میرزا ابوالقاسم قمی صاحب قوانین، حاج ملا محمد کزازی و میرزا ابوطالب قمی (18)، حاج ملا محمد صادق قمی، حاج سید جواد قمی، میرزا محمد حسن قمی، آخوند ملامحمد جواد قمی، حاج سید صادق قمی، حاج آقا احمد طباطبایی قمی (19) و حاج میرزا محمد قمی «ارباب» (قم)، آخوند ملا احمد نراقی، حاج ملا محمد مجتهد، آخوند ملاحبیب الله شریف کاشانی و آقا سید محمد رضا پشت مشهدی (20) (کاشان)، آخوند ملاعلی اکبرِ زمان، حاجی سید جواد شیرازی، حاجی آقا احمد مجتهد کرمانی (21)، آخوند ملا محمد ربیع، آخوند ملا یوسف، حاج شیخ ابوجعفر مجتهد کرمانی و فرزندش: حاج میرزا محمد رضا کرمانی (22) و... (کرمان)، آقا محمد علی کرمانشاهی، آقا احمد کرمانشاهی، آقا اسدالله امام جمعه، شیخ عبدالجلیل مجتهد، حاج شیخ هادی جلیلی، حاج آقا محمد مهدی فیض مهدوی و... (کرمانشاه)، حاج ملا میرزا جان، حاج محمد ابراهیم رشتی «حاجی مجتهد» حاج ملا محمد علی امام جمعه ی رشت، حاجی ملا محمد خمامی (گیلان)، میرزا محمد تقی نوری «پدر محدث نوری»، حاج ملا محمد اشرفی (مازندران)، حاج میرزا محمد مهدی اصفهانی شهید، حاج میرزا هدایت الله شهیدی، حاج سید محمد رضوی «سید قصیر»، حاج میرزا حسن رضوی، حاج میرزا مهدی رضوی، حاج شیخ محمد تقی بجنوردی، شیخ اسماعیل ترشیزی، حاجی میرزا حبیب الله خراسانی و برادرانش: حاجی میرزا باقر مجتهد شفتی و حاجی میرزا جعفر مجتهد سورانی (مشهد)، سید علی اکبر فال اسیری، شیخ جعفر محلاتی، حاج میرزا محمد ابراهیم محلاتی و سیدعبدالحسین لاری (فارس)، آخوند ملا عبدالله همدانی و آقا سید عبدالمجید گروسی (همدان)، آمیرزا علی ترک، آقا محمد مهدی یزدی و میرزا محمد علی مدرس طباطبایی (یزد) و... خبر می دهد که همگی صاحب محکمه ی قضا بوده و، در کنار تدریس علوم دینی، به ثبت و تنسیق معاملات، حلّ و فصل خصومات، و اجرای حدود و احکام شرع اشتغال داشتند (و بعضاً حتی اقلیتهای مذهبی نیز به محکمه ی آنان مراجعه می کردند) (23) و مسلّماً اگر فاقد تقوای قضایی بوده و مردم، در طول سالیان دراز، آنان را به پاکدستی و دادخواهی نیازموده بودند، محال می نُمود به چنین نفوذ و محبوبیّت شگرفی دربین خلق برسند.(24)
بی جهت نیست که، فقهای یاد شده عموماً زمانی که در می گذشتند، غوغایی عام به پا می شد و انبوه مردم، در ماتم آنان برسر و سینه می کوفتند، و حتی اقلیتهای دینی کشورمان (مسیحیان وکلیمیان...) با برپاییِ مجلس سوگواری برای آنان، با توده ی ملت مسلمان همدردی نشان می دادند.
در فوت حجة الاسلام شفتی، فقیه سائس اصفهان، «تا یک سال آثار و آداب عزاداری او در ایران و هند و ترکستان و غیره برپا بود و اشعار عربی و پارسی بسیار در مرثیه و مادّه ی تاریخ او گفتند».(25)
پوشیده نیست که مردم، با این گونه ابراز احساسات، خدمتگزاران اصیل خویش را ارج می نهادند.(26)
طبعاً این نفوذ و موقعیت چشمگیر درحیات و ممات، بهترین گواه پاکی و پاکدستی فقیهان یادشده درعرصه حکم و فتواست.
ب)گواهی تاریخ درباب عملکردِ صاحبانِ «محاکم شرع»
گواهی مورّخین، حتی آنان که همچون کسروی با روحانیت سَرگِران بوده اند، عموماً برصحّتِ کارِ این محاکم، مُهرِ تأیید می زند. کسروی به مناسبت بحث از نهضت عدالتخانه، با اشاره به اجحاف اهل دیوان، و چراییِ پیدایش شعارِ «عدالتخانه» در آغاز مشروطیت، می نویسد: «...راست است که آن زمان انبوه مردم کمتر نیاز به عدلیه داشتندی، زیرا کمتر به بیدادگری گراییدندی و از آن سوی، بیشتر گفتگوها با دست ملایان (27) و ریش سفیدان و سران کویها به پایان آورده شدی».(28)تفصیل کلام کسروی را می توان در مقالات وی بازجست که با عنوان «تاریخ هجده ساله ی آذربایجان» در مجله ی پیمان (سال 1313 ش به بعد) درج شده و تعصب کمتری برضدّ روحانیت در آن اِعمال شده است:
پیش از مشروطه، اگرچه عدلیه ی با سرو سامانی درایران نبود، ولی مردم نیز چندان نیازی به آن نداشتند. زیرا در سایه ی دینداری و پاکدلی کمتر گفتگویی میان دو تن بر می خاست و هر گفتگویی که برمی خاست به دستیاریِ همسایگان و پیرمردان یا در محکمه ی عالم محل بریده می شد (و اما امروز [= عصر پهلوی، و زمان اصلاحات داور] می دانیم که آن حال، بهتر از عدلیه های پَهن و دراز اروپایی بوده). تنها در یک جا دشواری پیش می آمد و آن هنگامی بود که یک تن درباری یا زورمند دیگری با یکی از میان توده ی انبوه گفتگو پیدا می کرد و در این حال، پناهگاهی درمیان نبود. اینکه علما پافشاری کرده و عدالتخانه می خواستند، همانا برای جلوگیری از این ستمگریهای درباریان و زورمندان بود.
و آنگاه در ایران که یک کشور اسلامی به شمار می رفت، بایستی حدود و احکام آن دین به کار بسته شود، ولی درباریان هرگز دربند آن نبوده و حکّامی که به شهرها و ولایتها فرستاده می شدند دست ایشان به هرکاری باز بود و چه بسا که بیگناهان را سر می بریدند. از اینجا بود که علما که درخواست عدالتخانه می نمودند این جمله را هم برآن درخواست می افزودند که «قانون اسلام درباره ی آحاد و افراد، بدون ملاحظه از احدی» اجرا شود.(29)
بی طرفی و پاکدستیِ قضاییِ حاج ملا علی کنی مجتهدِ پرنفوذ و پارسایِ عصر ناصری، حتی موردِ اعتراف سفیر آمریکا در زمان ناصرالدینشاه (مستر بنجامین) قرار دارد: حاج ملا علی کنی، مرجع تقلید و «عالیترین مقام قضایی ایران» است «و یک اشاره از طرف او کافی است که شاه را از تخت سلطنت به زیرآورد و هر فرمان و دستوری که درباره ی خارجیان و غیرمسلمانان ایران صادر کند فوراً از طرفِ مردم، اجرا می گردد. سربازانِ گاردِ محافظِ سفارت آمریکا در تهران به من می گفتند: با آنکه از طرف شاه مأمور حفاظت جان من و اعضای سفارت شده اند، اگر حاج ملا علی به آنها دستور دهد، بدون درنگ من و دیگر اعضای سفارت را خواهند کشت! خوشبختانه مردی که این همه قدرت و نفوذ کلام دارد کسی است که خیلی رئوف و مهربان و ملایم است و هیچ وقت دستورات شدیدی صادر نمی کند، ولی به هرحال باید توجه داشت که هیچ کار اجتماعی و مهمّی در ایران بدون جلب نظر و صلاحدید حاج ملاعلی کنی انجام نخواهد شد».(30)
بنجامین سپس از داوریِ عادلانه ی مرحوم کنی سخن گفته و می نویسد: «من خودم دعوایی را که مربوط به یکی از اتباع آمریکا بود نزد حاج ملا علی کنی بردم و او این دعوی را که مدتها به طول انجامیده بود با یک نظر قاطع و عادلانه به نحو خوبی حل کرد، به طوری که هر دو طرف راضی بودند و تصدیق می کردند که رأی عادلانه است».(31)
نوشته اند: یک روز کامران میرزا نایب السلطنه، فرزند ناصرالدینشاه وارد منزل مرحوم کنی شد. مرحوم کنی چون درد پا داشت پس از عذرخواهی از فرزند شاه، پایش را دراز کرد. این کار بر نایب السلطنه گران آمد و گفت: آقا، من هم پایم درد می کند، اذن بدهید دراز کنم! حاجی فرمود: نایب السلطنه، من که پایم را دراز کردم، دستم را جمع کرده ام. تو هم دستت را جمع کن و پایت را دراز کن!(32)
نمونه ها بسیار است، و اگر بخواهیم درباره ی رویّه ی تک تک فقهای یاد شده در عرصه قضا، سخن برانیم، مثنوی 70 من کاغذ خواهد شد...(33)
بی شک، محاضر شرع، به گواه آنچه گفتیم، در کل، کارنامه ای درخشان داشته است. خاصّه آنکه، مردم در انتخاب قاضی و محکمه ی مورد نظر، «آزاد» بودند و هر کس نوعاً مجتهدی را برای داوری یا تنفیذ معاملات خود بر می گزید، که قبلاً عقل و علم و امانتش را آزموده و پسندیده بود. علاوه، درقضاوت راجع به افراد و نهادهای هرجامعه باید وضعیت عمومی آن جامعه را ــ ازحیث انحطاط یا تعالیِ اخلاقی و سیاسی و فرهنگی و ... ــ دقیقاً درنظر گرفت. نمی شود که در جامعه ای، شیوه ی حکومت زمامداران و سطح فرهنگ و اخلاق مردم، از حدّ مطلوب پاینتر باشد و در عین حال انتظار داشته باشیم که فلان صنف یا نهاد اجتماعی، در وضعیتِ «آرمانی» سیرکند!(34)
چنانکه این نکات اساسی را درنظر بگیریم، باید اذعان کنیم که فقهای شیعه درعصر قاجار(= عصر انحطلاط و ضعف چشمگیر علمی و سیاسی و نظامی و اقتصادی ایران و جهان اسلام) در مسند قضاوت و داوری، در کلّ، بهترین و انسانی ترین رابطه را با متن ملّت برقرار کرده و زیباترین رفتار را از خود نشان داده اند.(35) و آن محبوبیت کم نظیر ملّی و اجتماعی، میوه ی مبارکِ همین امر بوده است. ماییم و تاریخ، و مُدرَکات حسّی و علمی و تجربیمان.
*عدالتخانه، علاجِ مشکلِ تاریخیِ ملت ایران
از ظلم حکّام به مردم، و ناکارآییِ عدلیه ی دولتی در احقاق حقوق آنها، سخن گفتیم. ملت ایران، طبعاً خواهانِ حلّ این مشکل بود و در خلال جنبشهای اجتماعی ــ سیاسی عصر قاجار، تحت رهبریِ «صاحبان محاضر شرع»، گام به گام خود را به این مقصد نزدیک می کرد.پیروزی نهضت تحریم تنباکو، فرصت خوبی برای علما پیش آورد که (با کمک ملت) به علاجِ مفاسدِ سیاسیِ موجود برخیزند و بدین منظور در صددِ «مهارِ اساسیِ خود کامگیها و وطن فروشیهای حال و آینده ی دولتمردان» برآیند. اصرار برتأسیس «عدالتخانه » به عنوان راهکاری مناسب با شرایط و مقتضیاتِ زمانه، اساسیترین گام در همین راه بود.
عدالتخانه، نسخه ی شناخته شده و سابقه داری بود که در 50 سال پیش از مشروطه، کراراً تحت عناوین گوناگون (36) برای علاج درد کهنه ی استبداد مطرح شده بود. منتها تا این زمان، عدالتخانه جنبه ی دولتی داشت و به همین علت با یک کلام ملوکانه برپاشده و با کلامی دیگر نیز تعطیل می گشت و دست کم با سردی و ناپیگیریِ شاه، کار موقوف و معطَّل می ماند.(37) اما اینک قرار بود یک نهاد استوار ملّی باشد که با تکیه بر نیروی لایزال مردم، به انتظام امور دیوانی و احقاق حق مظلومان بپردازد.
نوری و همفکران اصلاح طلب وی، با تأسیس این نهاد ملّی، بر آن بودند که به تعلّلها و تسامحاتِ دولتمردان در اجرای عدالت، بلکه مظالم آشکار آنان ــ که درگیری میان محاکم شرع و دیوانخانه را دامن می زد و احکام صادره از سوی مجتهدین را معطّل می گذاشت ــ پایان دهند و از این راه، اولاً بنای آن حاکمیّت شرعی را (که بنیادش بر «قلب مردم» استوار بود) کاملاً تثبیت بخشند و ثانیاً عمّال دولت را در حوزه ی اختیارات خویش، محدود ساخته و صرفاً مسئول اجرای قانون (قانونی که توسط اعضای «عدالتخانه» تنظیم می شد) نمایند. آنان می خواستند بدین وسیله، به قدرتِ «بی حد و مرز» شاه لگام زده، از دستگاه خودکامگی «خلع ید» کنند، و با جرّاحیِ عمیق نظام حکومت، و اخراج غدّه ی آفت زایِ «اراده ی مطلقه ی همایونی» از آن، زمام اداره ی میهن اسلامی را از چنگ استبداد بیرون کشند و به یُمنِ نظارتِ امنایِ «طبیعیِ» ملّت بر دولت و دربار، کشور را از مظالم معمول حکومت، و بدتر از آن، از خطرِ تکرار خبطها یا خیانتهایی چون واگذاریِ امتیازاتِ استعماریِ «رویتر» و «رژی» به بیگانگان باز رهانند.(38) مهاجرت معترضانه شیخ فضل الله و طباطبایی و بهبهانی به قم در صدر مشروطه دقیقاً برای تحقق همین منظور انجام شد.(39)
*حوزه ی مسئولیت عدالتخانه
اعضای عدالتخانه، که اُمَنای برگزیده ی اصناف و طبقات گوناگون کشور بودند، در خصوصِ «امور دیوانی، و حدود اختیارات و وظایف دوائر دولتی»، قانون می نوشتند (آن هم قانونی متناسب با طبیعتِ «شرقی، اسلامی و ملّیِ» مردم این دیار) و برای اجرایِ درست و دقیقِ آن نظارت می کردند، باشد که این «نظارتِ قانونمند»، به مشکل تاریخیِ کشورمان (= تُرکتازی زورمندان) پایان بخشد و سیاست حاکم را از بیراهه ی ظلم و وابستگی، به راستراهِ خدمت به میهن اسلامی و ایستادگی در برابر تجاوز بیگانگان باز گرداند. نقطه ی ثقل مسئولیت عدالتخانه، اصلاح دوائر دولتی بویژه «دیوانخانه» بود، چنانکه در تلگراف علمای تبریز خطاب به مظفرالدینشاه (در تأییدِ خواسته ی علمای مهاجر به قم) می خوانیم:علمای دارالخلافه ی تهران، با رضای کافّه ی علمای ممالک محروسه، از اولیای دولت خواستار شدند که قراری در اصلاح وضع محاکمات و دفتر مالیه ی دولت... داده آید که در ظلّ پادشاه اسلام، عموم رعایا از بی اعتدالیهای عدیده آسوده و در مهد امن و امان باشند.(40)
بدین گونه، حوزه ی اختیار و مسئولیت اعضای عدالتخانه کاملاً مشخص و محدود بود: آنان، در کار محاکم شرع، و شئؤن خاصّ فقها دخالت نمی کردند و صرفاً مأمورِ تدوین قوانین برای کار مأمورین دولت و نظارت بر آن بودند. طبعاً منصب قضاوت و اموری که آن زمان به محضر شرع راجع بود، همچنان دراختیار علما قرار داشت و افزون بر این، علما درعدالتخانه نیز چون سایر طبقات، وکیل داشتند و درصورت لزوم، مقاصد ملّی و اسلامی خویش را از طریق آنها تعقیب می کردند.(41)
پی نوشت ها :
1.تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملکزاده، 359/1.
2.قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، ص 408.
3.خاطرات امین الدوله، صص 147ــ148. نیز ر.ک، خلسه، اعتماد السلطنه، ص 223؛ نامه های تاریخی، صص 46 ــ 47؛ روزنامه ی خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 781؛ فرزندان درباری ایران، ویلفرید اسپاروی، ترجمه ی محمد حسین آریا، صص 187 ــ 188؛ تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی ایران وانگلیس، ابوالقاسم طاهری، 528/2؛ گوشه ای از رویدادهای...، محمد باقر گوهرخای، ص 22؛ برخی ملاحظات پیرامون تاریخ انقلاب مشروطیت، رحیم نامور، ص 41.
میرزا جواد ناطق، سخنگوی مشروطه در تبریز، داستان عجیبی ازبرخورد پدرش با منیرالسلطنه (همسر ناصرالدینشاه، و مادر کامران میرزا نایب السلطنه) نقل می کند. پدر ناطق، که با منیرالسلطنه قرابت نزدیک داشته، در خلال نهضت تحریم، به دیدار همسر شاه در قصر منیریّه می رود و در سالن انتظار، دستور می دهد چپقی برایش چاق کرده و بیاورند. دقایقی پس از کشیدن و کنارگذاردن چپق، منیرالسلطنه وارد می شود. بوی توتون، به مشام همسر شاه می رسد و قضیه را جویا می شود. وقتی ماجرا را می شنود به این عمل اعتراض کرده و می گوید: «میرزا، استعمال توتون را حرام فرموده» است، و توجیهات پدر میرزا جواد نیز برای «اقناع» وی به جایی نمی رسد! (یغما، سال 12، ش8، ص 366).
4.رادع، به معنای «مانع» است.
5.تاریخ ایران دوره ی قاجاریه، ترجمه ی ع، وحید مازندرانی، ص 14.
6.بگذریم از اعمال ناروا و استقلال شکنی، نظیرعقد قراردادهای زیانبخش با بیگانگان که اولیای دولت، در حوزه عملکرد خویش مرتکب می شدند ونیز بگذریم از خود فروشیهای برخی از رجال حکومت، که اساسا ریشه در رژیم« بی مهار» استبداد داشت وعلاج اساسی آن نیز، پیش از هرچیز، « محدود ساختن» اختیارات هیئت حاکمه، «تدوین قانون» در باب حدود قدرت و نحوه عملکرددولتمردان، و بالاخره «نظارت دقیق و فائقه» نمایندگان مردم بر اجرای آن قوانین بود.
7.ر.ک، انگلبرت کمپفر: سفرنامه ی کمپفر به ایران ص128؛ جان مَلکُم، تاریخ ایران، ترجمه ی میرزا اسماعیل حیرت، 218/2 به بعد؛ گاسپار دروویل: سفر در ایران، ترجمه ی منوچهر اعتماد مقدم، صص 127 ــ 128؛ لید مری شیل: خاطرات لیدی شیل، ترجمه ی حسین ابوترابیان، ص 117 و...؛ رابرت گرنت واتسون: تاریخ ایران دوره ی قاجاریه، ترجمه ی ع، وحید مازندرانی، ص 14 و17و18 و20؛ اورژن فلاندن: سفرنامه ی اوژن فلاندی، صص 119ــ120؛ کنت دوگوبینو: سه سال درایران، ترجمه ی ذبیح الله منصوری، ص24ــ25، 35 و42ــ43؛ مادام دیالافوآ: سفرنامه ی دیالافوآ، ترجمه ی فره وشی، صص 59ــ60و 106ــ108؛ مستربنجامین: سفرنامه ی بنجامین، ترجمه ی محمد حسین کردبچه، ص 263 به بعد و 331ــ336؛ یوشیدا ماساهارو: سفرنامه ی یوشیدا ماساهارو، ترجمه ی هاشم رجب زاده، صص 207ــ208؛ هینریش بروگش: سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمه ی کردبچه، 607/2ــ608 و 611ــ612؛ لرد کرزن: ایران و قضیه ی ایران، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 565/1ــ569 و 587ــ589؛ ایران و مسئله ی ایران، ترجمه ی جواهرکلام، ص 104؛ هوگو گروته: سفرنامه ی گروته، ترجمه ی مجید جلیلوند، ص 225 و229 و246؛ جان ویشارد: بیست سال در ایران، ترجمه ی علی پیرنیا، صص 286ــ287 و 314؛ ویلفرید اسپاروی: فرزندان درباری ایران، ویلفرید اسپاروی، ترجمه ی محمد حسین آریا، صص 187 ــ 188؛ هنری رنه دالمانی: سفرنامه ی از خراسان تا بختیاری، ترجمه ی مترجم همایون، صص 31ــ34 و168 و171؛ ادوارد یاکوب پولاک: سفرنامه ی پولاک، ص 225؛ سِرآرتور هاردینگ: خاطرات سیاسی سرآرتور هاردینگ، ترجمه ی شیخ الاسلامی، ص 79به بعد؛ اوژن اوبن: ایران امروز 1906ــ1907، ترجمه ی علی اصغر سعیدی، ص 65 و198ــ199 و 200ــ202؛ اسپرینگ رایس: نامه های خصوصی سر اسپرینگ رایس...، ترجمه ی شیخ الاسلامی، ص20؛ آنت دستره: مستخدمین بلژیکی در خدمت دولت ایران، ترجمه ی منصوره ی اتحادیه، صص10ــ 11؛ م.س. ایوانف، تاریخ نوین ایران، ص16؛ م.پاولویچ و تریا ــ س. ایرانسکی: انقلاب مشروطیت ایران وریشه های اجتماعی واقتصادی آن، ترجمه ی م. هوشیار، صص32ــ33؛ آن کاترین لمبتن: ایران عصرقاجار، ترجمه ی سیمین فصیحی، فصل نهم؛ انجمنهای سرّی و انقلاب مشروطیت ایران1905ــ1906، مندرج در: انجمنهای سرّی در انقلاب مشروطیت ایران، اسماعیل رائین، ص174؛ پیتر آوری: تاریخ معاصر ایران، ترجمه ی محمد رفیعی مهرآبادی، صص 63ــ64و...
همچنین درباره ی اظهارات مورخان داخلی پیرامون نفوذ عمیق روحانیت در میان مردم ایران پیش از مشروطه، و کشاکش آنان با سلاطین و دولتهای وقت ر.ک، مهدی ملکزاده: تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 205/1ــ206 و 222 و 244 و 359و367/2 و 1257/6؛ تقی زاده: مقالات تقی زاده، 120/2ــ 121؛ تاریخ انقلاب ایران(مندرج در: یغما، سال 14، ش3، خرداد1340 ش)، ص 10؛ محمد باقر گوهرخای (امجد الواعظین): گوشه ای از رویدادهای انقلاب مشروطیّت ایران، ص 21 به بعد و 28ــ29؛ واعظ خیابانی: علماء معاصرین، ص 378؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی: حماسه ی کویر، صص 313ــ314؛ پیغمبر دزدان، صص 10ــ 11؛ احمد کسروی: تاریخ مشروطه ی ایران، 107/1 و 130: کریم طاهر زاده ی بهزاد: قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران ص 408؛ جلال آل احمد: در خدمت روشنفکران صص 166ــ167 و256؛ احسان طبری: فروپاشی نظام سنّتی و زایش سرمایه داری در ایران، صص 34ــ35؛ محمد اسماعیل رضوانی: انقلاب مشروطیت ایران، ص115؛ فریدون آدمیت: ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، 44/1؛ شورش بر امتیازنامه ی رژی، صص136ــ137؛ مهندس مهدی بازرگان: انقلاب ایران در دو حرکت، صص 124ــ125؛ محمد علی اکبری: ویژگیهای ساختار قدرت در ایران در دوره ی قاجار، مندرج در: مجله ی نامه ی فرهنگ، سال2، ش4، ص80 به بعد؛ رسول جعفریان: بست نشینی مشروطه خواهان در سفارت انگلیس، ص 21 به بعد.
8.تکریم و گرامیداشت
9.قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، کریم طاهرزاده ی بهزاد، ص 408.
10.داماد میرزای قمی.
11.نیای بزرگ علامه طباطبایی صاحب المیزان و شهید محراب سید محمد علی قاضی طباطبایی.
12.پدرآقایان دکتر محمود و علی اکبر شهابی.
13.نیای مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی معروف.
14.عمو و پدرزن مرحوم فلسفی واعظ مشهور.
15.داماد شیخ انصاری معروف.
16.نیای خاندان امام جمعه ی زنجان.
17.نیای میرزاییهای زنجان.
18.دو فرد اخیر، بترتیب: برادر زن و داماد میرزای قمی اند.
19.برادر بزرگ حاج آقا حسین طباطبایی قمی مرجع معروف.
20.پدر مرحوم آیت الله میرسید علی یثربی معروف.
21.نیای خاندان احمدی کرمان.
22.او همان است که فلک شدن وی در صدر مشروطه توسط حاکم کرمان، از عللِ موجده ی قیام مشروطیت شمرده می شود.
23.برای نمونه، نوشته اند: در زمان قاجاریه، تعداد کلیمیان در یزد بسیار، و ذبح گوسفند برای آنها کاری سودمند به شمار می رفته است. روزی بین دو تن از روحانیون کلیمی شهر، بر سر ارجحیّت خود در این کار، نزاع واقع می شود و نهایتاً برای حلّ اختلاف، به آیت الله میرزا محمد علی مدرس طباطبایی، فقیه متنفذ یزد، رجوع می کنند. ایشان از آنها سؤال می کند: میزان ارجحیت، در مذهب شما چیست؟ می گویند: قوّت دست است، زیرا باید به یک ضربه، سر راجدا کرد. مدرس می گوید: برای امتحانِ قویتر بودن دست، هرکدام یک آینه به دست گرفته، در مقابل خورشید بایستید و نور آن را در سایه منعکس کنید. هر کدام کمتر حرکت کرد معلوم می شود قوّت دست او بیشتر است، و هر دو به این قضاوت راضی می شوند. (النجوم المسرّد...، سید جواد مدرسی، نسخه ی خطی، ذیل «میرزا محمد علی مدرس طباطبایی»).
24.برای شرح حال این بزرگان، و نِفاذِ حُکم و قبول عامّه شان ر.ک، کتب تراجم ونیز تک نگاریهای زیر:
از شمار کتب تراجم: احسن الودیعه، سید محمد مهدی موسوی خوانساری؛ اختران فروزان طهران و قم، محمد شریف رازی؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین؛ الفهرست لمشاهیر علماء زنجان، موسی زنجانی؛ الکرام البررة، شیخ آقا بزرگ تهرانی؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، فخرالدین موسوی اردبیلی؛ تاریخ اصفهان و ری، میرزا حسن جابری؛ تاریخ زنجان ــ علما و دانشمندان، سید ابراهیم موسوی زنجانی، تاریخ علماء خراسان، میرزا عبدالرحمان مدرّس؛ تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوی؛ تاریخ قم، محمد حسین ناصرالشریعه؛ تاریخ و جغرافی دارالسلطنه ی تبریز، نادر میرزا؛ تذکره ی مدینة الأدب، عبرت نائینی؛ تذکرة العلماء، میرزا محمد تنکابنی؛ تذکرة القبور، شیخ عبدالکریم گزی؛ چهل سال تاریخ ایران در دوره ی پادشاهی ناصرالدینشاه (المآثر والآثار)، اعتمادالسلطنه؛ رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، مهدی مجتهدی؛ روضات الجنّات...، محمد باقر خوانساری؛ روضة البهیة، سید محمد شفیع جاپلقی؛ ریحانة الأدب، مدرّس تبریزی؛ شرح حال رجال ایران در دو قرن 12و 13 و 14 هجری، مهدی بامداد؛ شهداء الفضیله، علامه امینی، بخش علمای شهید قرن 13 و14؛ علماء معاصرین، واعظ خیابانی؛ فرزانگان خوانسار، احمدرضا کشوری؛ فوائد الرضویه، حاج شیخ عباس قمی؛ قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی؛ گنجینه ی دانشمندان، محمد شریف رازی؛ معارف الرجال، شیخ محمد حرزالدین؛ مکارم الآثار، معلّم حبیب آبادی؛ منتخب التواریخ، محمد هاشم خراسانی؛ نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی؛ هدیّة الرازی، از همو؛ سریِ دیدار با ابرار، چاپ سازمان تبلیغات اسلامی ودفتر تبلیغات اسلامی؛ و...
از شمار تک نگاریها و... اندیشه ی سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانی و نیز حکم نافذ آقا نجفی، موسوی نجفی؛ اندیشه ی شهاب...، علی اکبر شهابی؛ تدوین الأقاویل و دو کتاب دیگر، یوسف محسن اردبیلی و...؛ خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران، ابوالفضل شکوری؛ دیوان حاج میرزا حبیب خراسانی، مقدمه ی مهندس علی حبیب؛ سلطنت علم و دولت فقر...، علی ابوالحسنی «منذر»؛ شرح حال... آیت الله بهبهانی، علی دوانی، صص 17 به بعد؛ زندگانی... آیت الله بروجردی، از همو؛ زندگانی سردار کابلی، کیوان سمیعی، ص 208 به بعد؛ شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره ی قاجاریه، عبدالله مستوفی؛ نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، محمد رضا رحمتی؛ حماسه ی کویر، باستانی پاریزی، صص 313ــ314؛ پیغمبر دزدان؛ از همو، ص16 و 156 و 240؛ صد سال پیش از این...، محمد تقی دامغانی، صص43ــ44؛ حاج شیخ جعفر شوشتری، صدری کیوان، مندرج در: وحید، سال1، ش4، فروردین 1343 ش؛ دفاتر محضر شرع و امام جمعه ی خویی، مندرج در: خاطرات واسناد شامل نوشته ها...، ص17 به بعد؛ روزنامه ی خاطرات عین السلطنه، 1117/2 و 1112 و 1457؛ و...
25.مکارم الآثار، معلم حبیب آبادی، 1618/5.
26.درخصوص سوگواری حاج آقا نورالله باید گفت: «اظهار نفرت» از دیکتاتوری مهیب رضاخانی نیز، که بسرعت چون چتری سیاه آسمان کشور را فرا می گرفت، در کار بود.
27.تأکید روی کلمات، همه جا از ماست.
28.تاریخ مشروطه ی ایران ص 72.
29.تاریخ هیجده ساله ی آذربایجان (ضمیمه ی مجله ی پیمان1313 ش به بعد)، صص 17ــ18.
کسروی، از مخالفان عدلیه ی علی اکبر داور بود و بدین منظور کتابی به نام «قانون دادگری» نوشت و ضمن اشاره به نواقض قانونهای دادگستری (که پس از مشروطه از روی قوانین فرانسه و اروپا ترجمه و اجرا شد) نمونه هایی از طول کشیدن محاکمات در دادگستری، و رنج بسیار مردم از این امر، را بیان داشته و وضعیّت محاکم پیش از مشروطه را بمراتب از وضعیت دادگستریِ پس از آن تاریخ بهتر، و در احقاق حقّ مظلومان و محرومان سریع العمل تر و موفّقتر شمرد.
عبدالله بهرامی نیز در خاطرات خویش (صص47ــ57) دو مورد از عملکرد عدلیه و حکام شرع در زمان قاجار را که خود ناظر بوده، شرح داده و کارگزاران این محاکم را بر پاره ای از وزرای عدلیه و رؤسای دیوان تمیز در عصر پهلوی ترجیح می دهد.
30.سفرنامه ی بنجامین، ترجمه ی مهندس کرد بچه، ص 332.
31.همان، ص 333.
32.منتخب التواریخ، ص 777.
33.برای نمونه های دیگر از تقوا و تیز بینی قضایی فقها ر.ک، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری...، انصاری، ص71 (شیخ انصاری)؛ گنجعلیخان، باستانی پاریزی، ص 318 (حاج آقا احمد مجتهد کرمانی)؛ سلطنت علم و دولت فقر...، علی ابوالحسنی، 231/1ــ 251 (ملا قربانعلی زنجانی و..)؛ کالبد شکافی چند شایعه درباره ی شیخ فضل الله نوری، از همو (شیخ فضل الله نوری)؛ حاجی میرزا حسن آقا مجتهد...، از همو (حاجی میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی و...)؛ شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، 376/2ــ377 (حاج آقا احمد قمی)؛ همایی نامه، ص 19 (ملاعبدالکریم گزی)؛ و...
34.فردوسی و ابن سینا و ابوریحان بیرونی و زکریای رازی، محصول دوران شکوه و اقتدارِ بی نظیرِ تمدن اسلامی در قرن چهارم و پنجم اند، که از سوی مستشرقان، عصر «رُنِسانس اسلامی» نام گرفته است، و تجدید این چهره های تابناک ــ آن هم به صورت انبوه، نه تک ستاره ــ جز در شرایط مشابه، امکان پذیر نیست.
35.برای نمونه ای عالی از این رابطه و رفتار انسانی ــ الهی با مردم، ر.ک، فضیلتهای فراموش شده، شرح حال حاج آخوند ملاعباسی تربتی، صص 111 به بعد.
36.نظیر: مجلس مصلحتخانه، شورای دولتی، مجلس تنظیمات، مجلس وزرای مسئول، مجلس شورای دولت، مجلس تحقیق، دارالشورای کبری، برخی محاکم قضایی عرفی، صندوق عدالت، مجلس تحقیق مظالم، مجلس تنظیمات حسنه، مجلس تجارت، اتاق عدالت وتجارت، و... ر.ک، افکار اجتماعی... در آثار منتشر نشده ی دوران قاجار، فریدون آدمیت و هما ناطق، ص375 و189 ــ 220؛ مرآت الوقایع مظفری (مندرج در: یادداشتهای ملک المورخین...)، ص 143؛ صدسال پیش از این...، محمد تقی دامغانی، صص 94ــ 108 و 150ــ174؛ تلاش آزادی، باستانی پاریزی، صص 504ــ505.
37.راجع به «مجلس شورای دولت»، «مصلحتخانه»، «دارالشوری کبری» و «مجلس تحقیق» در زمان ناصرالدینشاه، و ناکامی و ناکاراییِ آن، ر.ک، دارالشورا و موانع قانونگرایی در عهد ناصری، مهدی پورعیسی، مندرج در: نهضت مشروطیت ایران، 37/1ــ 60.
38.میرزا محمد خان وکیل الدوله، منشی حضور مظفرالدینشاه، در نامه به یکی از دولتمردان می نویسد: «مقصود آقایان، این است که کلیه ی امورات دولتی از [نصب] حکام و اخذ مالیات، حقوق و غیره، به حکومت مجلس باشد و آنچه را که مجلس، مُهر کرد شاه هم باید امضا کند، و دولت نتواند... مِن عِندی کاری بکند و هکذا الی آخر» (اسناد مشروطه...، ص68).
39.آنان در تلگراف خویش از قم به مظفرالدینشاه، خواستار تشکیل مجلسی شدند «مرکّب از جمعی از وزرا و امنای بزرگ ملت که در امور مملکت باربط و از اغراض نفسانی بری باشند، و جمعی از تجار محترم که در تجارت و صناعت بااطلاع و از مصالح دولت و ملت مستحضر و برای مشاورت صالح باشند، و چند نفر از علمای عاملین که بی غرض و بابصیرت باشند، و جمعی از عقلا و فضلا و اشراف و اهل بصیرت و اطلاع»، که «برتمام ادارات دولتی، و مراتب انتظام و اصلاح امور مملکتی، از تعیین حدود وظایف و... تکالیف تمام دوایر مملکت، و اصلاح نواقص داخله و خارجه و مالیه و بَلَدیّه و تعیین حدود احکام و امور و ترتیب سایر شعب امور مُلکیّه و مِهامّ خَلقیّه و منع ارتکاب مَنهیات و مُنکَرات الهیه و امربه معروف...» حاکم و ناظر باشند «و به وسیله نظارت و اهتمام و مراقبت این مجلس... تمام حدود و حقوق و تکالیف عموم طبقات رعیت، معیّن و محفوظ» بوده «احقاق حقوق ملهوفین و مجازات مخالفین و اصلاح امور مسلمین بر طبق قانون مقدس اسلام و احکام متقن شرع مطاع... معلوم و مُجری شود» (رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، صص 130ــ 131).
40.تاریخ مشروطه ی ایران، کسروی، ص 115.نیز ر.ک، تلگراف علمای مهاجر به شاه (رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، صص 130 ــ 131)؛ دستخط شاه در تأسیس مجلس شورا، مورِّخ 14 جمادی الثانی1324 (تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، 552/3) و دستخط دیگر وی خطاب به ظهیرالدوله (خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، صص 204 ــ 205).
41.اختلاف اصولی شیخ با مشروطه چیان، از همین مسئله ی «محدودیّت» و «عدم محدودیّت» حوزه ی کار مجلس شورا ــ مجلس شورایی یله و رها از قید نظارت فقها ــ ناشی می شد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}